در همین حال با روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا با شعارهایی از جنس شعارهای احزاب راست گرای اروپا این وضعیت را تشدید کرد. این تحولات درکنار مسائل اقتصادی
فرانسه از جمله بیکاری، کسری بودجه، ورود مهاجران و وقوع حوادث تروریستی باعث شد تا توجه به رقابت های حزبی این کشور در رسانه های جهان از اهمیت ویژه ای برخوردار شود.تحولات سیاسی فرانسه با انصراف فرانسوا اولاند از حضور در این کارزار سیاسی به دلیل کاهش محبوبیتش
به زیر 30 درصد و گرایش رو به افزایش مردم به رهبران احزاب راست وارد مرحله جدیدی شده است.
در این میان کارشناسان و برخی از مقامات اروپایی بیش از هر چیز، نگران افزایش مقبولیت مارین لوپن، رهبر جبهه ملی از احزاب راست افراطی هستند.اظهارات لوپن در خصوص
آینده عضویت فرانسه در اتحادیه اروپا و ناتو از یک سو و رویکرد تندروانه اش در زمینه مسائل اقتصاد، مهاجران و هویت فرانسوی از سوی دیگر نشان می دهد که نگرانی ها جدی و قابل تامل است.مارین لوپن در آخرین سخنرانی خود اعلام کرد در صورت پیروزی در انتخابات ریاست جمهور،
فرانسه را اتحادیه اروپا و ناتو خارج می کند و به دنبال فرانسه، کشورهای پرتغال، ایتالیا، اسپانیا، ایرلند، یونان و قبرس نیز باید این کار را انجام دهند.
در حال حاضر علاوه بر انگلیس و فرانسه، در بسیاری از کشورهای اروپایی مانند دانمارک، بلژیک، سوئد، اتریش، آلمان، فنلاند و ایتالیا احزاب راست گرا با حمایت مردمی روبرو
شده اند. احزاب راست گرا در دهه های 70 و 80 میلادی در این قاره تشکیل شدند اما به دلیل آنکه هنوز فضای سیاسی اروپا متاثر از جنگ جهانی دوم و ترس از بازگشت فاشیسم و نازیسم بود، حمایت یا عضویت در این احزاب به ویژه راست افراطی در بسیاری از کشورهای اروپایی یک تابو
به شمار می رفت.
اما روند قدرت یابی آنها از یک دهه پیش و به دنبال بحران اقتصادی سال 2008 و ناتوانی رهبران کشورها در مهار بیکاری و تورم شروع شد،در این شرایط احزاب راست گرا با
برخورد افراط گرایانه ای که با موضوعاتی نظیر دفاع از ارزش ها، فرهنگ و هویت ملی داشتند، سیاست های میانه روی دیگر گروه ها را در مسائل اقتصادی و پناهجویان به چالش می کشیدند و خود را به عنوان تنها نیروی امیدبخش و خواستار تغییر معرفی می کردند. در رابطه با این موضوع
دیوید انگلس، مورخ و استاد «دانشگاه آزاد بروکسل ومورخ بلژیکی در زمینه پس لزه های فروپاشی اروپا گفت که رهبری اروپا پس از طی مرحلهای شبیه جنگ داخلی و فروپاشی ظرف 20 تا 30 سال به دولتی استبدادی یا امپریالیستی مبدل خواهد شد.
وی تأکید کرد: من وقوع یک جنگ داخلی را پیشبینی میکنم که بدون توجه به تمایل یا مخالفت ما، بهاجبار یک تغییر اجتماعی یا سیاسی اساسی در اروپا به وجود خواهد آورد
و در ادامۀ فروپاشی جمهوری روم در قرن اول قبل از میلاد روی میدهد.انگلس برای توضیح بیشتر پیشبینی خود گفت تشابهها بین اتحادیۀ اروپا و معادل آن در زمان ژولیوس سزار «بسیار عظیم و آشکار است و چند دهه به همین منوال بوده است.این مورخ 37 ساله ادعا کرد عواملی که
به نابودی جمهوری روم منجر شد امروزه در اروپا وجود دارد که ازجملۀ آنها میتوان به فروپاشی کانون خانواده، فردگرایی، افول فرهنگ سنتی، جهانیسازی، بنیادگرایی و شیوع جرم و جنایت اشاره کرد.
به گفتۀ این مورخ برجسته، هرچند وقوع جنگ داخلی در اروپا اجتنابناپذیر است اما این جنگ احتمالاً شبیه یک مناقشۀ نظامی سنتی نخواهد بود چراکه جوامع اروپایی روحیۀ
نظامی ندارند.ازسوی دیگر دونالد تاسک، رئیس شورای اروپا طی نامه ای خطاب به سران اتحادیه اروپا، رئیس جمهوری جدید آمریکا را جزء یکی از تهدیدات اصلی پیش روی وحدت اروپائیان دانست .تاسک در نامۀ خود تأکید کرد: «تغییرات در واشنگتن، اتحادیۀ اروپا را در موقعیت دشواری
قرار داده است و به نظر می رسد که دولت جدید آمریکا سیاست خارجی 70 سال گذشته آمریکا را زیر سؤال برده است.
به گفته بسیاری از ناظران خروج انگلیس از اتحادیه اروپا آغازی برای فروپاشی این اتحادیه است.با خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا به نظر میرسد مردم کشورهای دیگر نیز
حداقل خواستار برگزاری رفراندوم برای خروج باشند. به هر حال درک شهروندان از عضویت در اتحادیه به درک شخصی آنها از نقش این اتحادیه در زندگی آنها برمیگردد. شناخت و قدردانی از همگرایی توسط شهروندان به درک مثبت آنها از عضویت کشورشان در اتحادیه اروپا مربوط میشد
وحال این فرآیند میتواند معکوس شود.
به نظر میرسد فقر و فلاکت در برخی کشورهای عضو اتحادیه اروپا بسیار برجسته است. بهعنوان مثال گزارش بانک ملی یونان در سال 2013 نشان میدهد 4/ 21 درصد مردم یونان
زیر خط فقر زندگی میکنند، در حالی که 31 درصد در آستانه فقر قرار دارند که در نتیجه به محرومیت اجتماعی میانجامد. سوئد و آلمان که قبلا کاهش رشد اقتصادی را تجربه کردهاند اکنون دارای رشد هستند اما رشد اقتصادی ایتالیا کاهش
مداومی را تجربه میکند. رشد اقتصادی در یونان از زمان بحران و قبل از آن به شدت سیر نزولی داشته است. خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا مساله مهمی است که اتحادیه اروپا و تمامیت آن را با خطر مواجه ساخته است.
به علاوه این موضوع میتواند بر عملکرد قویترین اقتصادهای حوزه یورو تاثیر گذارد. به نظر میرسد که همبستگی اتحادیه اروپایی در زمان بحران اقتصادی مورد آزمون قرار
گرفت و با خروج بریتانیا این همبستگی مجددا مورد مخاطره قرار گرفته است.در حقیقت اتحادیه اروپایی وضعیت خوبی ندارد و بدتر آنکه ناسیونالیسم افراطی و نژادپرستی مسائلی است که مجددا در قاره اروپا در حال بروز و ظهور است و همگرایی اروپایی با آن مواجه است.بعد از خروج
بریتانیا از اتحادیه اروپایی، اوضاع بریتانیا و اتحادیه اروپا دچار تغییر و تحولات زیادی خواهد شد.
با افزایش نفوذ آلمان در اتحادیه اروپا تنشها و بحثها در این زمینه با سوءظن بیشتری نسبت به آلمان تشدید خواهد شد. احزاب پوپولیستی دست راستی در اروپا با انتقاد
از اتحادیه اروپا متحد میشوند و درخواست رفراندوم در دیگر کشورها نیز از طرف احزاب دست راستی تشدید میشود. در این جا گسل قدیمی سرخوردگی احزاب چپ و سنت گرایی راست در مخالفت با جهانی شدن عملا به ائتلاف نانوشته چپ و راست میانجامد. در ابعاد سیاسی و اجتماعی شکاف
در میان جامعه اروپا تشدید خواهد شد. گرایشهای جداییطلبانه و استقلالطلبانه بالا خواهد گرفت.
یکی دیگر از عوامل بی ثباتی در اتحادیه اروپا وجود اقوام مهاجر در این قاره سبز است که در گذشته نه چندان دور در حال جنگ بوده اند که بزرگترین آنها وقوع دو جنگ جهانی در سرتاسر این قاره سبز است. لذا این اقوام هیچگاه به هم متحد نمی شوند
و همواره در پی هویت خود هستند که نمونه های این ادعا را می توان در رهبران گروههای راست افراطی در این کشورها از جمله فرانسه مشاعده نمود. همانگونه که در فوق بدان اشاره شد پس از انگلیس کشوره های فرانسه و ایتالیا از این اتحادیه خارج خواهند شد و این موج به دیگر
کشورهای این اتحادیه سرایت خواهد کرد.