آنچه از مراسم سالگرد امام ندیدید

    •••••  چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴ — ۲۲:۱۸ کد مطلب : 178702/a   

به گزارش تحلیل ایران ،ساعت ۶ صبح است و هنوز تا شروع مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) خیلی مانده است. از ورودی درب ۳ وارد می‌شویم.

 

چند جوان آفتاب‌سوخته با لباس محلی روی پله نشسته‌اند تا کمی خستگی در کنند. از چابهار آمده‌اند. خجالتی هستند و به‌سختی صحبت می‌کنند. یکی از آن‌ها بالاخره به حرف می‌آید و چندکلمه‌ای می‌گوید: «۲ روز در راه بودیم تا خودمان را برای مراسم به مرقد برسانیم.» با تعجب تکرار می‌کنم: «۲ روز در راه بودید؟» جوابم یک جمله است: «به عشق رهبرمان آمده‌ایم.» سن و سالشان به دیدن امام نمی‌رسد ولی نصیر می‌گوید: «از امام فقط دلخوشی در ذهنمان است. امام خمینی (ره) کشورمان را نجات داد.»

 

چند ماه به همسرم التماس کردم تا امروز بیایم

 

به‌طرف ورودی با جمعیت وارد صحن می‌شویم. سرتاسر را صندلی چیده‌اند و مانیتورهای بزرگی داخل حرم را نشان می‌دهد. صدای قرآن از بلندگوها پخش می‌شود. میان جمعیت چشم می‌چرخانیم و زوم می‌شویم روی زنی که نوزادش را در بغل خوابانده است. دختر دیگرش روی صندلی کنارش نشسته، نوشته کارت اویزان روی گردن دختر نشان می‌دهد که از نهبندان در خراسان جنوبی آمده‌اند. همین که می‌بینیم ۲۰۰۰ کیلومتر راه آمده‌اند. می‌پرسیم: «چرا از این راه دور با دو تا بچه کوچک آمدی؟» فرشته مختصر جواب می‌دهد: «دوست داشتم بیایم.» می‌پرسم: «بچه‌ات چندماهه است؟» وقتی جواب می‌گیرم که ۶ماهه است. با تعجب بیشتر می‌پرسم که چرا با بچه نوزاد این همه راه آمده‌ای؟ فرشته می‌گوید: «عشقه دیگه. عشق به رهبر و امام خمینی (ره). همسرم به‌خاطر بچه‌ها برایش سخت بود که بیاییم ولی چند ماه است که در منزل مقدمه‌چینی می‌کنم. خیلی خواهش و تواضع کردم تا همسرم قبول کرد.» تعجبم بیشتر می‌شود و می‌پرسم: «چرا آن‌قدر اصرار داشتید که امسال بیایید.» فرشته می‌گوید: «من هر سال دوست دارم بیایم. پارسال هم که نبودم به‌خاطر این بود که زیارت‌خانه خدا رفته بودم.»

 

در حج ما را به نام خمینی می‌شناختند

 

سنش را که می‌پرسم متوجه می‌شوم متولد سال ۷۵ است. می‌گویم: «کسی که همسن و سال شماست چیزی از امام نمی‌داند.» فرشته جواب می‌دهد: «ما پیرو حضرت آقا هستیم و از صحبت‌های ایشان بیشتر با امام خمینی (ره) آشنا می‌شویم. راه حضرت آقا راه امام خمینی (ره) است. امام خمینی (ره) به همه مردم جهان یاد داد که آزاده باشند. پارسال که در حج بودم، همه دنیا ما را به اسم امام خمینی (ره) می‌شناختند. تا می‌پرسیدند: از کجا آمدید؟ جواب می‌دادیم از ایران. آن‌ها می‌گفتند: خمینی، خمینی… امام خمینی (ره) در عین قدرت، ساده بودند. در عین قدرت در مقابل همسرشان خیلی بااحساس بودند و با جملات زیبا ایشان را خطاب می‌کردند و می‌گفتند: تصدقت بشوم.

 

هر سال با درد می‌آیم تا بگویم هستم

 

آن‌قدر شیرین صحبت می‌کند که در دلمان قندآب می‌شود. از کنار فرشته و دخترانش که می‌گذریم، خانم‌هایی را که با ویلچر وارد صحن می‌شوند را می‌بینیم. صغری عاملی و سکینه خانی از شاهرود آمده‌اند. سکینه خانم با تمام حرصش می‌گوید: « به کوری چشم دشمنانم آمده‌ام. از زمان رحلت امام سالی نشده که نیایم. هر سال که می‌آیم می‌گویم: آقاجان هیچ‌وقت شما را تنها نمی‌گذاریم. بیمار هستم و خیلی مشکل جسمی دارم ولی دلم نمی‌آید نیایم. از خدا می‌خواهم کمرم طاقت بیاورد و بتوانم در مراسم شرکت کنم. هنوز حرفش را هضم نکرده‌ام که چرا بااین‌همه درد، این سختی را تحمل کرده که با التماس می‌گوید: «دورت بگردم. می‌شود کاری بکنی که برویم داخل و آقا را ببینیم.» فقط با شرمندگی می‌گویم: «خودمان هم قسمتمان نشد که داخل برویم.»

 

زبان آذری، واسطه‌ای برای زیارت امام(ره)

 

با یک نگاه جمعیت را برانداز می‌کنیم تا می‌رسیم به گروهی که چفیه‌های سفیدی دور گردنشان بسته‌اند. نزدیک‌تر می‌رویم و از یکی از خانم‌ها سؤال می‌کنیم: «مادر از کجا آمدید؟». فارسی متوجه نمی‌شود. با زبان آذری جوابم را می‌دهد و من فقط کلمه ورزقان را متوجه می‌شوم. خانم جوانی از پشت سرش می‌گوید: «فارسی بلد نیست.» برمی‌گردم طرف خودش و می‌پرسم: «از کجا آمدید؟» خیلی نمی‌تواند فارسی را خوب صحبت کند، از جملاتش متوجه می‌شوم که می‌گوید: «همه ما از ورزقان آمده‌ایم. دیشب را برای زیارت به جمکران رفته‌ایم و صبح حرکت کردیم به سمت مرقد امام خمینی (ره).»

 

دوسال است برای دیدن آقا می‌آئیم ولی نمی‌شود

 

روبروی صندلی خانم‌ها دو دختر نوجوان ایستاده‌اند و با هم صحبت می‌کنند. از اردبیل آمده‌اند تا آقا را ببینند. اسرا با ناراحتی می‌گوید: «آمده بودیم تا صحبت‌های آقا را گوش کنیم ولی نشد که به داخل برویم. من دو سال است که می‌آیم ولی قسمت نمی‌شود داخل برویم. از دیروز ساعت ۸ راه افتادیم، الان رسیدیم.»

 

خاطرات حاجی ربابه از دوران قبل از انقلاب و عشق به امام(ره)