موضوعات ‌مرتبط: اجتماعی سیل زدگان

a/156148 :کد

تحلیل ایران گزارش می‌دهد

لندکروز جلوی سیل را نمی‌گیرد!

  چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۲ — ۱۷:۲۰
تعداد بازدید : ۴۰   
 تحلیل ایران -لندکروز جلوی سیل را نمی‌گیرد!

واقعیت این است که چند تن ماهی و پتو هیچ باری از روی دوش این مردم بر نمی‌دارد. برای سیل بعدی برنامه چیست؟ بماند که خیلی از بلاگرها روی موج سیل سوار می‌شوند تا کف و سوت و لایک جمع کنند.

به گزارش تحلیل ایران ؛ گروه مجله - مرتضی درخشان: شوک اولین مواجهه با سیل خیلی عجیب و پیچیده است، برای ما که فکر می‌کردیم به اوضاع بحرانی تسلط داریم که اینطور بود. ما زلزله و آتش‌سوزی و این دست بحران‌ها را دیده بودیم، سیل اما توی یک لیگ دیگر است.

 

زلزله چند ثانیه است و بعد شما با تخریب و مصدوم و اسکان و بازسازی مواجهید؛ آتش‌سوزی و تخریب یک آن رخ می‌دهد، اما سیل می‌آید و هیچ کاری از دست هیچ‌کس بر نمی‌آید تا تمام شود و این «تا تمام شود» ممکن است چند روز طول بکشد.

 

سیل، خیلی هوشمندی می‌خواهد که ما آدم‌های معمولی، ما آدم‌های آموزش ندیده آن را نداریم و عمدتاً وقت‌مان به گِل‌بازی می‌گذرد. سیل خیلی وحشتناک است، هرچند، می‌توان با این غول بی شاخ و دم مبارزه کرد، اگر از قبل آماده باشیم.

 

سال‌های بدون تغییر!

 

این دومین بار است که برای سیل به چابهار می‌روم، یک وسعت عظیم از مناطق دور افتاده از هم و از مراکز جمعیتی بزرگ، زیر آب می‌رود و زندگی ما را در فاصله‌ای بسیار دور بهم می‌ریزد. بار اول که رفته بودم دسترسی تمام روستاهای دشتیاری در شرق چابهار به هم قطع شده بود و مجبور شدیم از بالگرد استفاده کنیم. حال عجیبی بود!

 

در روستایی که پیاده شدیم مردم برای گرفتن امکانات منتظر بودند، اما گرد و خاک اجازه نمی‌داد به بالگرد نزدیک شوند. دقت کنید! زمین منطقه سیل‌زده آن قدر خشک بود که خاک بلند می‌شد! علت را پرسیدیم. گفتند اینجا راه افتادن آب باران‌های فصلی طبیعی است، فقط این باران راه مردم را می‌بندد و امکانات نمی‌رسد.

 

این بار که رفتم هم برنامه همین بود! یعنی تقریباً هیچ اتفاق جدیدی برای جلوگیری از بسته شدن راه‌ها توسط سیلاب تدارک دیده نشده است و مردم هنوز با این مشکل زندگی می‌کنند. چهار پنج سال‌اش را ما می‌دانیم، چند سال است که این مشکل برپاست، خدا می‌داند!

 

چرا در بلوچستان اینقدر سیل می‌آید؟

 

زمین وقتی لخت می‌شود آب راحت روی تن خاک سُر می‌خورد؛ بعد خاکی که با خود می‌شوید و می‌برد آب را گل می‌کند و چگالی بالای آب قدرت تخریب بیشتری پیدا می‌کند. به زبان ساده‌تر، آب که با خاک غلیظ می‌شود زور بیشتری پیدا می‌کند. بین راه هم هر چیز باصاحب یا بی‌صاحبی که باشد را با خودش راه می‌اندازد و همین‌ها می‌شوند سرمایه سیل! زور آب را همینطور زیادتر می‌کنند تا جایی که به آب بزرگ‌تر برسد یا اینقدر غلظت آب بالا برود که مثل گل دیگر حرکت نکند.

 

معمولاً چیزی که از ایجاد سیل جلوگیری می‌کند پوشش گیاهی است. از زمین کشاورزی گرفته تا باغ و جنگل و امثال آن، به آب اجازه نمی‌دهند روی زمین سرعت بگیرد. منطقه بلوچستان اما لخت است! کشاورزی و نخل‌داری به کل تعطیل شده و مردم به‌جای هر کاری ترجیح می‌دهند قاچاق سوخت کنند، تجارت پرخطر و پرسودی که جلوی هیچ سیلی را نمی‌گیرد، حتی سیل فقر! سدسازی و آب‌بند هم در رودخانه‌هایی که هر چهار سال یک بار آب می‌گیرند منطقی و به صرفه نیست، پس راه چاره‌ای دیگر لازم است.

 

یک راه‌حل ساده

 

جاده‌ها در بیابان بارها از مسیل یا محل عبور آب‌های فصلی عبور می‌کنند، آب از بالادست جاده حرکت می‌کند و پشت زیرسازی بلند جاده گیر می‌کند. اگر آب از روی جاده عبور کند که هم جاده بسته می‌شود و هم جاده زیر آب از بین می‌رود. اگر هم قد آب از قد جاده کوتاه‌تر باشد آب یک طرف جاده دریاچه‌ای بزرگ درست می‌کند که کم‌کم جاده را تخریب می‌کند و از بین می‌برد.

 

چاره کار در جاده‌های روستایی، آب‌نماست. آب‌نما لوله‌هایی است که زیر جاده کار می‌گذارند و روی آن را آسفالت می‌کنند تا آب از زیر جاده عبور کند و مسیر خودش را برود که در مسیل‌های کوچک جایگزین پل است. ارزان است و زود اجرا می‌شود، معمولاً وقتی آب‌نما وجود ندارد چند متر از جاده را گود می‌کنند و جاده را در گودی احداث می‌کنند تا آب از روی جاده عبور کند و برود، اما آب روی جاده می‌ماند و خودش می‌شود یک معضل که باعث آب‌گرفتگی و بسته شدن جاده می‌شود.

 

بلوچستان پر است از این گودی‌ها! پر است از نقاط بحرانی که با یک آب‌نمای ساده و ارزان حل می‌شود. این حرف‌های مهندسانی است که در سیل قبلی با ما حرف زدند؛ بلوچستان هنوز هم آب‌نما به میزان کافی ندارد!

 

لندکروز جلوی سیل را نمی‌گیرد!

 

عیاق شده با بحران

 

مردم صدها سال است که در این مناطق زندگی می‌کنند، صدها سال است که نسل در نسل با سیل عیاق شده‌اند و مشکل آب‌گرفتگی برای‌شان شوخی است. آنها حتی چاله‌هایی می‌سازند که باران‌های فصلی را در خود ذخیره می‌کند و به آن در زبان محلی «هوتک» می‌گویند.

 

آنها قرن‌هاست که روستاهاشان را روی بلندی می‌سازند و از مسیر رودخانه‌های فصلی رفت و آمد می‌کنند و به علت همین آب‌گرفتگی‌ها مایحتاج چند روز خود را در فصل باران انبار می‌کرده‌اند. آنها از قدیم می‌دانستند که در زمان بارندگی باید توی خانه‌ها و کپرها بنشینند و منتظر پایین آمدن آب باشند. امروز اما تولید روستایی تعطیل شده است و مردمی که مایحتاج شهر را تأمین می‌کردند، حالا محتاج شهر شده‌اند.

 

حالا دیگر در زمان سیل شهرها نیستند که به علت بسته شدن راه‌ها از تولیدات روستاها محروم می‌شوند، بلکه روستاها هستند که حتی شیر و ماست و آردشان به باز بودن این راه‌ها بسته است! سوخت‌بری هم عایدی روزانه دارد و انبار مواد غذایی در خانه‌ها خیلی مقدور نیست.

 

حتماً در طول سیلاب، خانه‌هایی هم خراب می‌شود، اما از آمار تلفات خود سیلاب که عدد صفر را نشان می‌دهد مشخص است که سیل را فرهنگ تاریخی مردم مهار کرده، اما ما فرهنگ تاریخی مردم را مهار کرده‌ایم!

 

سیل، یک فرصت غول آسا

 

دوستی داشتم که عروسک‌ساز بود، از ضایعات عروسک می‌ساخت و عروسک‌ها معمولاً خیلی به قول خودش «کانسپچوال» یا به قول ما معمولی‌ها «مفهومی» بودند. بین کارهایی که ساخته بود یک عروسک داشت که یک کودک بیمار در پشت یک قاب شیشه‌ای محدب بود، شیشه‌ای که به سمت بیرون شکم داشت و آدم خودش را در آن قاب بزرگ‌تر می‌دید.

 

می‌گفت آدم‌هایی که کمک می‌کنند خودشان را بزرگ‌تر از چیزی که هستند می‌بینند، خودشان را در لحظه کمک کردن قهرمان تصور می‌کنند و البته من معتقد بودم که این شامل همه نمی‌شود. او معتقد بود که خیلی اوقات ما برای ارضای خودمان کمک می‌کنیم و حتی وقتی پول توی صندوق صدقات می‌اندازیم و کسی ما را نمی‌بیند احساس می‌کنیم چقدر از صندوق صدقات بزرگ‌تریم، اما من معتقد بودم هرچه کمک ما بزرگ‌تر و غیر احساسی‌تر بشود این خودبزرگ‌پنداری کمتر می‌شود.

 

واقعیت این است که -با تمام احترامی که برای تمامی خیرین قائل هستم- چهار تا تن ماهی، چند تخته پتو و چند چادری که به این منطقه کمک می‌کنیم هیچ باری از روی دوش مردم بر نمی‌دارد. دو میلیون و هفتصد و هفتاد و پنج هزار نفر جمعیت این استان را با تمام کمک‌های تمام خیریه‌ها فقط یک وعده غذا می‌توان داد، آن‌هم در خوش‌بینانه‌ترین شرایط! وعده بعدی را چه‌کار کنیم؟ بعد از سیل چطور؟ سیل بعدی برنامه چیست؟ بماند که خیلی از بلاگرها روی موج سیل سوار می‌شوند تا کف و سوت و لایک جمع کنند!

 

کمک‌های احساساتی ما بلایی به سر مردم شریف این استان آورده که آن‌ها را به سیل مخرب‌تری دچار کرده و آن سیل مهاجرت پاکستانی‌ها برای گرفتن ارزاق رایگان است؛ سیل حاشیه‌نشینی شهرها برای در دسترس خیریه بودن است؛ سیل تولیدکنندگان بدون کارگر است؛ سیل زمین‌های بدون کشاورز و سیل افرادی است که دارند اما نشسته‌اند تا یک چیزی از یک جایی رایگان برسد. شاید این حرف‌ها به کسی بربخورد؛ اما چند دقیقه احساساتی نشویم و به اینها فکر کنیم!

 

به این فکر کنیم که در کل کشور چه هجومی برای گرفتن سبد کالای رایگان می‌شود؛ آیا دهک‌های بالاتر هم نسبت به یارانه نقدی حساس نیستند؟ ما به سبدهای حمایتی ادارات حساس نیستیم؟ کلاً هر چیز رایگانی جذاب است، حالا تصور کنید استفاده از این جذابیت برای ما عادی شود. تصور کنید توی منطقه‌ای هستید که به واسطه شهرت به مستمندی بسته‌های مختلف و رایگان پشت هم می‌رسند.

 

در حاشیه همین تهران خودمان در میان مستمندان واقعی و آبرودار، خانواده‌هایی هستند که به غذای نذری عادت کرده‌اند و ارمغان کمک‌های احساساتی ما برای آنها، خیال راحتی است که از بابت تغذیه دارند و عملاً برای آن تلاشی نمی‌کنند. مثال طبیعی و غریزی آن شیرهای در بند هستند که بعد از مدتی شکار را فراموش می‌کنند.

 

یک مثال عینی

 

توی حیاط هلال احمر چابهار ده‌ها زن محلی با لباس و چادر رنگی جمع شده بودند و کمک می‌خواستند. حسین‌پور، یکی از مسئولان هلال احمر ایستاده بود و با حوصله به‌شان توضیح می‌داد که باران تمام شده و پلاستیک کشیدن روی سقف خانه هیچ فایده‌ای ندارد و زن‌ها اصرار داشتند که دوباره باران می‌آید و سقف خانه‌شان چکه خواهد کرد. مسئول هلال برای صدمین‌بار توضیح می‌داد که پلاستیک ندارند و کسی از او نمی‌پذیرفت.

 

روی سامانه‌های هواشناسی چک کردم و متوجه شدم که تا مدت‌ها بارندگی نخواهیم داشت؛ جلو رفتم و با دو نفر گپ زدم، یکی‌شان موقع حرف زدن هق‌هق گریه داشت و به نظر می‌رسید واقعاً در سختی باشد، پرسیدم چه چیزی مشکل‌تان را حل می‌کند؟ گفت فقط پلاستیک! گفتم بارانی در کار نیست، گفت اگر بود چه؟ گفتم اگر هوا بارانی شد بیا من به تو پلاستیک می‌دهم. رفت!

 

عصر که برگشتم بارانی در کار نبود، اما زن آمده بود و بازهم پلاستیک می‌خواست! گفتم باران که نشده، دوباره برای چه آمده‌ای؟ گفت پلاستیک بده برای سال آینده! گفتم سیمان می‌دهم، برو و سقف را تعمیر کن! نمی‌پذیرفت.

 

حسین‌پور توضیح داد که نایلون ضخیم عریض همین الان توی بازار متری سی و پنج تا چهل هزار تومان است، اما این زن با همین رفت و آمد -به گفته خودش- چهارتا هشتادهزارتومان پول کرایه تاکسی داده است! یعنی پول هشت‌متر نایلون!

 

واقعیت این بود که یک پزشک محلی که اتفاقاً دستی در کار خیر داشت ما را از خرید پلاستیک منصرف کرد. او توضیح داد که نایلون چه مشکلات بهداشتی‌ای دارد، زود از بین می‌رود و بهتر است سیمان بگیریم. اما زن اصرار داشت پول کرایه تاکسی بدهد تا پلاستیک رایگان بگیرد، اما همان پول را پلاستیک یا حتی سیمان نخرد.

 

البته این شامل تمام مردم نمی‌شود، هر عقل کوچکی می‌فهمد که این زن نماینده تمام مردم نیست، اما این روزگار این زن سرنوشت بخشی از این مردم خواهد بود؛ اگر خودشان را جدی نگیرند و اگر ما این مشکل را جدی نگیریم...

 

لندکروز جلوی سیل را نمی‌گیرد!

 

هلال‌احمر یا کمیته‌امداد

 

در راه برگشت یکی از خیّرین سرشناس را دیدم که از مدت‌ها قبل در منطقه حاضر بود و می‌خواست برگردد. می‌گفت یک دست صدا ندارد، می‌گفت اگر یک عمر به این مردم کنسرو بدهیم نه بساط سیل جمع می‌شود و نه سوخت‌بری تمام می‌شود، می‌گفت اگر ده‌ها خیریه دور هم جمع شوند زورمان به پل و جاده و کف‌سازی روستا و آب‌نما می‌رسد، می‌گفت این‌ها کار دولت است؛ اما کار جهادی یعنی منتظر بروکراسی دولت نمانیم، حق این مردم صدقه و صدقه و صدقه نیست!

 

تمام طول راه به این حرف‌ها فکر می‌کردم. به حرف‌های مردم، حرف‌های هلال احمر که امکانات زیادی می‌رساند و باز هم درد اساسی برقرار است، به حرف‌های پزشکی که قسم می‌خورد ۹۰ درصد کمک‌های مردم حتی در بخش دارو و درمان هرز می‌رود، به حرف‌های زن‌های زیادی فکر می‌کنم که می‌گفتند شوهرشان معتاد است و اگر پول یا چیزی که به پول تبدیل می‌شود بگیرند شوهران‌شان خرج عمل‌شان می‌کنند، به حرف‌های کودکانی فکر می‌کنم که کنار جاده ایستاده بودند و در حالی که زندگی پس از باران به حالت عادی برگشته بود و بازارها راه افتاده بودند هنوز غذا و هدایای رایگان می‌خواستند و به چهره دختربچه‌ای فکر می‌کنم که از برادرش می‌خواست دروغ نگوید که دمپایی ندارد وقتی تازه دمپایی خریده‌اند!

 

تمام طول راه به این فکر می‌کنم که چه‌کار باید کرد که هلال‌احمر کار کمیته‌امداد را رها کند و فقط آدم‌ها را طبق پروتکل‌ها نجات بدهد. دولت و حاکمیت قطعاً در این نقطه ضعف‌های اساسی داشته‌اند؛ ضعف‌هایی که اگر نبودند اوضاع اینچنین نبود، اما بهتر است ما مردم هم مسیرمان را عوض کنیم تا کمک‌های ما سازنده باشد، نه اینکه نگران مردم بعد از کمک‌هامان باشیم.

                               



  ارسال نظر جدید:
      نام :        (در صورت تمایل)

      ایمیل:      (در صورت تمایل) - (نشان داده نمی شود)

     نظر :