به گزارش تحلیل ایران ،حضرت آیتالله خامنهای در دیدار دستاندرکاران کنگره شهدای امدادگر (۱۴۰۴/۰۲/۲۴) از تشکیل این بزرگداشت به عنوان یک کار بزرگ تشکر کرده و ابراز امیدواری کردند این اقدام تأثیرات مطلوبی از جمله در ذکر فضائل امدادگران شهید به جای بگذارد.به
همین مناسبت بخش دفاع مقدس رسانه KHAMENEI.IR امروز (۱۴۰۴/۰۲/۳۱)در گفتوگو با سردار نصرالله فتحیان، مسئول مؤسسه بهداری رزمی دفاع مقدس و مقاومت، ضمن بررسی اهمیت کار امدادگران در دفاع مقدس به مرور خاطراتی از بازدید حضرت آیتالله خامنهای از مراکز بهداری در خطمقدم
و ماجرای تشکیل کنگره شهدای امدادگر پرداخته است.* رهبر انقلاب دو روز پیش از برگزاری کنگره شهدای امداگر با دستاندرکاران آن دیدار کردند. برای شروع گفتوگو مایلیم که روایت شما را از این دیدار بشنویم.دیدار بسیار دلنشینی بود. ما توفیق داشتیم در نماز جماعت به امامت
رهبر انقلاب حضور داشته باشم. در آن دیدار، دوستان هلالاحمری برای اولین بار حضرت آقا را از نزدیک میدیدند. حضرت آقا با وجود مشغلههای کاری، مستحبات نماز را کامل به جا آوردند. ایشان بعد از نماز نشستند و همه دوستان دور آقا حلقه زدند. سپس حجتالاسلام معزی، نماینده
رهبری در هلال احمر، حدود هفت دقیقه صحبت کردند. بعد از آن، آقای کولیوند نیز گزارش خوبی ارائه دادند. حضرت آقا فرمودند: «صرف اینکه شما ابتکار کنید و یک بازی خوب درست کنید یا یک کتاب خوب بنویسید یا یک فیلم خوب تولید کنید، کافی نیست. این چیزهایی که شما گفتید،
انسان را سر شوق میآورد و خیلی خوب است؛ منتها باید کاری کنید که در یک کشورِ هشتادمیلیونی، بیست میلیون مخاطب داشته باشد.» به نظر من، این یکی از رسالتهای مهم هلالاحمر است.
ویژگی هلالاحمر این است که یک سازمان مردمنهاد است. سه میلیون نفر عضو جوانان و نوجوانان هلالاحمر هستند. اینها چون ارتباط سازمانی با هلال احمر دارند، میتوانند مخاطب اول این تولیدات مرتبط با ۳۱۰۰ شهید باشند. نکته دیگری که آقا فرمودند این بود که کار بزرگی
انجام شده است. واقعیت این است که من از دوران دفاع مقدس که این مسئولیت را داشتم ــ در بهداریهای رزمی در جنوب، غرب و شمال غرب ــ میدانستم که بهداری رزمی امداد پایه است و نقش امدادگرها تعیینکننده است.در دوران دفاع مقدس، در مقاطع مختلف برای عملیاتها، بچههای
امدادگر جمع میشدند و ما به احوالشان سر میزدیم و صف آموزشیشان را ارزیابی میکردیم. به آنها میگفتیم که کاری که در خط انجام میدهند اهمیتش از یک جراح در بیمارستان صحرایی بیشتر است. چرا که اگر آن کار را نکنند و مجروح را به دست جراح نرسانند، جراح نمیتواند
کاری انجام دهد. جراح زمانی میتواند اقدام کند که مجروح از زیر آتش به درستی تخلیه شود و به محلی که برای رسیدگی امدادی در نظر گرفته شده، منتقل گردد. بنابراین، امدادگرها کار پرخطر و با اهمیتی بر عهده داشتند.
حمل مجروح در شرایط عادی سخت است و این سختی زمانی قابل درک است که چند مجروح را حمل کنید. حمل مجروح با برانکارد در مسیرهای طولانی و زیر آتش، به ویژه در شب، کار دشواری است. رسیدگی به این افراد در نقطه معرکه نیاز به شجاعت و دل و جرأت دارد. کسی که به دل آتش
میزند، باید شجاع باشد. ممکن است فردی تخصص خوبی داشته باشد، اما نتواند در شرایط سخت و زیر آتش، فکر و اعصابش را مدیریت کند و خدمات امدادی خوبی ارائه دهد. امدادگران در زمان جنگ و بعد از آن واقعاً شجاع و نترس بودند. همچنین، بسیار صبور بودند. این صبوری و آرامش
لازمه کار امدادی است. باید با کمال آرامش بتواند خونریزی را بند بیاورد، چسب تیوب را بگذارد و باند را ببندد.* امدادگری در شرایط بحرانی مخصوصاْ جنگی به ویژه در دوران دفاع مقدس اگر سختتر از جنگیدن یک رزمنده نباشد حتماْ کار سبکتری نیست.بله، دقیقاً. واقعاً امدادگران
و پزشکیارهایمان در جنگ کارهای فوقالعادهای انجام میدادند. مثلاً چسب تیوب فقط کار جراحهاست و مربوط به رزیدنتهای جراحی میشود. چسب تیوب یعنی زمانی به کار میرود که خون زیادی در سینه جمع میشود و اگر آن خون تخلیه نشود، فرد خفه میشود. بنابراین، باید بلافاصله
خون را تخلیه کنند تا فرد بتواند راحت نفس بکشد و بعد برایش لولهای قرار دهند تا تنفس مصنوعی انجام شود. این کارها در جنگ بسیار انجام میشد و من خیلی دلم میخواست برای این امدادگران با این نقش فوقالعاده مهمی که در دفاع مقدس داشتند، کار خاصی انجام دهم.
* حضرت آقا در دیدار اخیر با بازدیدشان از مراکز بهداری دوران دفاع مقدس اشاره کردند. شما به سبب مسئولیت خود در آن دوران در این بازدید حضور داشتید؟من در زمان جنگ دو بار حضرت آقا را زیارت کردم. یک بار در سال ۶۳، قبل از عملیات بدر بود. تعداد زیادی از فرماندهان
در عملیات خیبر به شهادت رسیده بودند و برای عملیات بدر کمی تردید وجود داشت. برنامهریزی اینگونه شد که شهید صیاد و آقا محسن، فرماندهان را برای دیدار با امام بیاورند. من هم جزء کسانی بودم که در زمستان سال ۶۳ به دیدار حضرت امام رفتیم. این اولین بار بود که امام
را از نزدیک میدیدیم. در آن جلسه، شهید صیاد و آقا محسن گزارشی ارائه دادند. بعد از آن، امام دعا کردند و فرمودند همان خدایی که به شما فرمان داده نماز بخوانید، همان خدا به شما فرمان داده جهاد کنید. سپس امام فرمودند اینهایی که شهید میشوند، از قبل معلوم شدهاند،
اینها در صحیفه حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها قبل از این که شما فکر بکنید، نامشان بوده است. اینطور نیست که هر کسی توفیق داشته باشد شهید شود. این شهادت در راه خداست. شما چرا مردد و نگران هستید؟ با این سخنانِ امام، روحیهها فوقالعاده بالا رفت.
در آن دیدار، خدا رحمت کند آقا مهدی باکری هم بودند که بعداً در عملیات خیبر شهید شدند. تعداد زیادی از فرماندهان هم در آنجا حضور داشتند، مثل حسین خرازی، حاج قاسم سلیمانی و احمد کاظمی. بعد از آن دیدار، ما ناهار مهمان حضرت آقا بودیم. آن زمان آقا رئیسجمهور بودند
و به نهاد ریاست جمهوری رفتیم. بعد از ناهار، جلسهای در قرارگاه خاتم برگزار شد. حضرت آقا چند دقیقه ابتدای جلسه بودند و رفتند. من بهایشان گفتم با شما کار دارم. حضرت آقا فرمودند خب، بیایید با هم قدم میزنیم. از نهاد ریاست جمهوری تا منزل حضرت آقا مسیر کوتاهی
بود، ولیایشانایستادند و من گزارش کاملی از بهداری رزمی و کارهایی که در جبهه انجام میشود، به آقا عرض کردم. حضرت آقا فرمودند حالا خواستهتان چیست؟ گفتم آقا، ما میخواهیم شما به وزیر محترم بهداری و بهداشت سفارش کنید که نیروی بیشتری برای ما بفرستند. آقا فرمودند
حتماً سفارش میکنم. آن زمان آقای مرندی وزیر بودند. بعداً فهمیدیم که آقا سفارشمان را کردند و بحمدالله کلی برای بهداری رزمی از نظر نیروی تخصصی و امکانات گشایش ایجاد شد.
بار دوم که حضرت آقا را زیارت کردم زمانی بود کهایشان تشریف آورده بودند جنوب. حضرت آقا یک ماه در خوزستان بودند، در مرداد ماه سال ۶۷، یعنی بعد از قبول قطعنامه. ایشان به همهی یگانها رفتند و هر روز به یکی از یگانها، لشکرها و تیپهای سپاه میرفتند. در این
سفر، یک روز هم ملاقات سهم من شد. محل استقرار حضرت آقا، پایگاه منتظران شهادت (گُلف) بود. خدا رحمت کند سرهنگ سلیمی را، ایشان هم همراه آقا بودند. ما برای نماز صبح خدمت آقا رفتیم و بعد از نماز صبح، صبحانه خوردیم و سپس حرکت کردیم. آقا فرمودند من میخواهم تمام
این سامانهی بهداری رزمی را از خط تا عقب ببینم. به آقا عرض کردیم که اگر موافق هستید، از بیمارستان صحرایی شروع کنیم. لذا آقا به بیمارستان صحرایی امام حسین علیهالسلام رفتند. در همین دیدار اخیر(۱) هم آقا فرمودند که من خودم رفتم یک بیمارستانی که در تیررس ترکش
و خمپاره بود.
در آن زمان، حضرت آقا از نزدیک با بهداری رزمی آشنا شدند و زمان طولانیتری را در بیمارستان صحرایی، بیمارستان بقایی، نقاهتگاه سیدالشهدا، ناوگان حمل و نقل مجروحین (ریلی، هوایی و زمینی) گذراندند. آمدن و رفتن پزشکان و امدادگران را مشاهده کردند و نقششان را در
بیمارستان صحرایی علیبنابیطالب دیدند. در آنجا، امدادگران آمدند و آقا را دیدند، رانندههای آمبولانس هم آمدند و همه از آقا میخواستند هدیه بگیرند. آقا هم لباس پاسداری پوشیده بودند. به هر شکل، آنجا دیدار دلچسبی بود. در بیمارستان صحرایی علیبنابیطالب، وقتی
گفتم که آقا مایلید از بخش اتاق عمل بازدید کنید، آقا فرمودند چه عیبی دارد. گفتم آنجا باید لباستان را عوض کنید. آقا فرمودند ایرادی ندارد. بعد لباس اتاق عمل آورده شد و آقا پوشیدند و از اتاق عمل بازدید کردند.
سپس آقا یکی یکی از جراحها سؤال کردند که چه عملهایی انجام دادید، آیا امکانات و تجهیزات به اندازه کافی هست؟ آیا اینجا مشکلی ندارید؟ جراحها و متخصصین و تکنسینها هم با روحیه بودند و همه با لباس اتاق عمل، دور آقا حلقه زدند. سپس حضرت آقا از اورژانس و محل ریکاوری
بازدید کردند. آقا برای مجروحینی که در ریکاوری بودند و نیمه بیهوش بودند، حمد خواندند و به آنها محبت کردند. ایشان، یکی یکی مجروحها را دیدند. از هر یک میپرسیدند که کجا مجروح شدید، چطوری مجروح شدید و چه کار کردند برایتان؟ میخواهم بگویم که آقا با جزئیات میپرسیدند
که وقتی مجروح شدید، خودتان چه کار کردید و اولین نفرهایی که به شما رسیدند چه کار کردند، در پست قبلی چه خدماتی به شما داده شد و الان چه خدماتی دریافت میکنید. آقا در اورژانس در آن روز، بیش از ۵۰ مجروح را یکی یکی دیدند و احوالپرسی کردند و شرح حال گرفتند. به
اعتقاد من، آن روز آقا کاملاً مطلع شدند که زنجیرهی خدمات تا بیمارستان صحرایی چگونه است.
سپس آقا همین زنجیره را در بیمارستان بقایی که بیمارستان بزرگتری بود و تعداد بیشتری مجروح داشت، دیدند. بعد به مسجد بیمارستان، یعنی حسینیهای که داشتیم، رفتند و فرمودند اگر مزاحمتی برای خدماتتان نیست، دوستان جمع شوند تا چند دقیقه صحبت کنم. ما هم دعوت کردیم
پرسنلی که میتوانستند آزاد باشند بیایند. چون خوابگاهها هم همانجا بود و نمیخواستند از جای دیگر بیایند. لذا حسینیهمان پر از کادر درمانی بیمارستان بقایی شد. آقا به من فرمودند شما یک گزارشی بدهید. من گزارشی از آخرین وضعیت خدمت آقا تقدیم کردم. آقا هم صحبت دلنشینی
در آنجا کردند. حضرت آقا بعد از آن به نقاهتگاه سیدالشهدا رفتند که مصدومین شیمیایی بودند و واقعاً بیش از هزار مجروح و مصدوم شیمیایی را تکتک دیدند، احوالپرسی کردند و به آنها هدیه دادند.ایشان واقعاً فضایی پر ازامید و شجاعت را در بیمارستان صحرایی، بیمارستان
بقایی، نقاهتگاه سیدالشهدا و در میان مجروحین و مصدومین شیمیایی و کادر درمان ایجاد کردند. آقا خیلی قوی صحبت کردند و فرمودند که کار خوب یک بارش هم کافی نیست و باید استمرار داشته باشد. آقا توضیحات مفصلی دادند و فرمودند شما امروز کارتان کار ارزشمندی است، یک کار
مقدس است. آقا قدردانی کردند که شما دو وظیفه را انجام میدهید: یکی وظیفه رزمندگی و دیگری وظیفه خدمت پزشکی به سربازان و بهترین جوانهای این کشور. در آن دیدار ۱۹ ساعته، آقا به خوبی همهی زوایای بهداری رزمی و امدادگری را متوجه شدند. از اذان صبح تا ساعت ۱۱ شب،
آقا یکسره سه واحد بزرگ ما را عیادت کردند و بیش از هزار مجروح و مصدوم را دیدند. بعد از آن هم به تهران تشریف آوردند و در نماز جمعه به آن خدمات اشاره کردند. واقعاً هیچکس به اندازه آقا بهداری رزمی را درک نکرده است.
من معتقدم در دوران دفاع مقدس حتی پرستاران و پزشکان ما هم کار امدادی میکردند و جراحهای ما هم همینطور. چرا میگویم کار امدادی و بهداری رزمی؟ زیرا واقعاً خطشکنی کرده بودند. جراحی که میتوانست در تهران بنشیند یا نهایتاً تا اهواز بیاید، به نزدیکترین فاصله
و خط مقدم میآمد تا بتواند در زمان طلایی نجات مجروحین، به آنها کمک کند. این حضور چشمگیر کادر پزشکی و پرستاری و امدادی در دوران دفاع مقدس، کارنامهای درخشان برای آنها به وجود آورد.امام بارها از اینها تقدیر کردند و دعا کردند خداوند امدادگران و طبیبانی که
خانههای امن خود را رها کردند و پا به پای خطشکنان به نجات مجروحین و مصدومین میشتابند، سلامت و عزت و عاقبت دنیا و آخرت بهایشان عنایت بفرماید. این دعای امام معنا و مفهوم زیادی دارد. حضرت آقا هم بارها قدردانی کردند که جامعهی پزشکی و سلامت در آن مقطع آزمایش
نیکویی دادند و در پیشگاه خدا روسفید شدند.
* ایده راهاندازی کنگره بزرگداشت شهدای امدادگر علیالخصوص امدادگران جبهه مقاومت از کجا آغاز شد؟ما دلمان میخواست که به نوعی از امدادگران قدردانی کنیم. تعدادی از همینها هم به شهادت رسیدند. متأسفانه در دورهی بعد از جنگ، برای اینها کار خاصی نشد. حضرت آقا
تأکید کردند که این کار بزرگداشت، کار بزرگی بود. از زمانی که من در ستاد کل، مسئولیت بهداشت و درمان نیروهای مسلح را داشتم، این موضوع در ذهنم بود. بارها به وزرای مختلف میگفتم که شما بیایید این کار را برای امدادگران، پزشکان و پرستاران انجام دهید. میگفتند باشد،
اما واقعاً توفیق برایشان نبود. حتی برای رؤسای جمعیت هلال احمر میگفتم، آنها هم میگفتند باشد، ولی باز هیچ اتفاقی نمیافتاد.تا اینکه در سال ۱۴۰۲ یک یادواره برای شهدای داروسازی دفاع مقدس در دانشگاه شهید بهشتی داشتیم. اساتید و دانشجویان رشتهی داروسازی در این
مراسم حضور داشتند و واقعاً جلسهی خوبی شد. در آنجا آقای کولیوند که تازه رئیس جمعیت هلال احمر شده بودند، حضور داشتند. منایشان را از قبل میشناختم. از زمانی که بسیج جامعه پزشکی را در تهران راه انداختمایشان مسئول بیمارستان خاتم بود. بهایشان گفتم این دوران
مسئولیت شما خیلی طول نمیکشد، شما یک آدم جهادی هستی، بیا برای امدادگران شهید یک کاری بکن. گفتم پرچم این شهدای امدادگر را شما به دست بگیرید و صنفی نکنید، نگویید فقط مال هلال احمر. گفتم به نظرم حداقل ۲۵۰۰ شهید امدادگر داریم. ایشان گفتند چشم. همین یک جمله کافی
بود و کار آغاز شد.
در سال ۱۴۰۳، با آقای کولیوند نزدیک سی تا یادواره در سراسر کشور برگزار کردیم. این یادوارهها به خوبی برگزار شد و مقامات استانی نیز در آنها شرکت کردند. شور و شوقی ایجاد شد و عطر این شهدا آرام آرام در سطح استانها گسترده شد. آقای کولیوند اصرار داشت که کنگره
را در همان سال ۱۴۰۳ برگزار کنیم. من گفتم عجله نکنید، بگذارید یادوارههای استانی برگزار شود و بعد چکیدهی آن را بیاورید در کنگره. بعد از برگزاری یادوارهها، برادران عزیز ما در بسیج هم به ستاد اضافه شدند و نهایتاً این یادوارهها که برگزار شد، استقبال خوبی انجام
شد. در حوزههای ادبیات، شعر، فیلم کوتاه، کلیپ، کتاب، قصه و داستان، سرود و نقاشی کارهایی در شهرستانها شروع شد و چکیدهی اینها به تهران آمد.دوستان ستاد کنگرهها در سپاه ارزیابی کردند که این یک خمیرمایهی خوبی شده و میتوانیم یک کنگرهی ملی و بینالمللی برگزار
کنیم. در این راستا، پیشنهاد شد که امدادگران دفاع مقدس را با امدادگران مقاومت در لبنان و غزه پیوند دهیم. در لبنان از هفتم اکتبر ۲۰۲۳ میلادی(۲) تا به حال بیش از ۱۵۰ امدادگر شهید شدهاند و در غزه نیز به نظر من بالای ۶۰۰ امدادگر در همین ماجرا شهید شدند. آقای کولیوند
هم استقبال کردند و به دلیل جایگاهی که دارند، ارتباطات جهانی خوبی برقرار کردند. در نهایت، کنگرهی ملی و بینالمللی با آمار ۳۰۶۰ شهید امدادگر برگزار شد و ۴۰ شهید از غزه و لبنان به آن اضافه شد که مجموعاً به ۳۱۰۰ شهید رسید.
* در جریان برگزاری این کنگرهایدهها یا کارهای متفاوتی از دیگر بزرگداشتها نیز در دستور کار بود؟چند کار دیگر هم انجام دادیم که به نظر من با بقیهی کنگرهها متفاوت بود. یکی از آنها برگزاری یک کنگرهی علمی قبل از این کنگره بود که اساتیدی از دانشگاههای علوم
پزشکی در ارتباط با امداد و امدادگری مباحث علمی خوبی را ارائه دادند. دوم اینکه پیوندی با صلیب سرخ جهانی برقرار شد و نمایندهی این سازمان یک سخنرانی قوی در محکومیت رژیم صهیونیستی در غزه ایراد کرد که برای من جالب بود. اگر شما در آنجا بودید، فکر نمیکردید که نمایندهی
صلیب سرخ چنین حرفهایی میزند. او تحت تأثیر شهدا قرار گرفته بود و حرفهای خوبی زد که بازتابهای منطقهای و جهانی برای خود داشت.ویژگی دیگر این است که مسئولین کنگره از ابتدا در زمینهی هنری به اندازهی ظرفیت خود کار کردند. آن چیزی که حضرت آقا همیشه تأکید دارند،
یعن